رانيارانيا، تا این لحظه: 13 سال و 16 روز سن داره

رانيا عروسك من

رانيا و عصر روز جمعه

رانيا و عصر روز جمعه هوا خيلي بهاري شده براي همين من وتو و بابايي رفتيم به ساحل دلفين نزديك خونه تو تازه خوابت برده بود كه وقتي صداي بجه هاي شيطوني كه هر طرف مي دويدند را شنيدي وبيدار شدي اينقدر خوشحال بودي كه مي خواستي از راكرت بيرون بياي و بازي كني بابايي داشت كباب درست مي كرد و مدام به شيطنت هاي تو مي خنديد تمام عصر رو شيطنت كردي و روز خوبي را براي خانواده كوجك ما درست كردي ممنون ملوس مامان خدا كنه هميشه اينطور باشي كه كلي شادي برامون بياري   ...
30 آبان 1390

رانيا 7 ماهه شد

رانیا ٧ ماهه شد عزيز دل مامان و بابا 7 ماهكي ات مبارك هر روز بزركتر مي شي و لي ما يادمون نخواهد رفت خيلي كوجولو بودي وقتي به دنيا اومدي بابايي ديروز براي تو زود خونه اومد و كلي بهات بازي كرد ...
23 آبان 1390

رانيا و تعطيلات عيد قربان

رانیا و تعطيلات عيد قربان 5 روز تعطيلي و بيرون  رفتن رانيا رو شيطونتر از قبل و بد عادت تر كرده حالا وقتي بابا رانيا نيست تو يا لج مي كني و نق مي زني اخه بابايي لوست كرده همش با تو بازي مي كرد اون صبح زود دوشنبه با هم واسه ورزش رفتيم تو من و بابايي بعدش بابايي ما رو به يه صبحانه دعوت كرد بعدش رفتيم توي بارك هوا كمي سرد بود وتوهمش مي خواستي بازي كني دختر خوبي باش بابايي همش خونه نيست يا بار هم واسه درست كردن كباب با يكي از همكارهاي بابايي رفتيم بيرون تو دختر خوبي بودي همش خوابيدي ولي ماماني ترسيد كه از سرما مريض شي زودي بركشتيم خونه   ...
21 آبان 1390

رانيا و زكام

رانیا و سرماخوردن بابا رانيا واسه كاري مسافر ت رفته و حالا ماماني و رانيا 4 شب تنها هستند دختركم از ديروز بد طوري سرفه مي كني مدام هم عطسه مي كني شير كم مي خوري اشتهاي غذايي رو هم نداري صبحي دكتر رفتيم دكتر كفت كلوت جرك كرده ملوس مامان تو يه ريزه و عفونت  !! داروهات خريدم  باباي هنوز نمي دونه نمي خوام دلوابسش كنم  غروبي عمه هات هم زنك زدن كلي بشت تلفن صدات كردن انها هم نمي دونند والا مورجه رو فيل مي كنند الكي كفتم داري كارتون تماشا مي كني ولي دريغ كه تو توان  شيطنت نداشتي شبي هم باباي بهات حرف زد هنوز كه نفهميده الان دير وقته تو حالت كمي بهتر ...
9 آبان 1390

ني ني هاي بهار سال نود

ني ني هاي بهار سال نود     بارسا بسرم ببين جه ناز برديا فشن و يه لباس تازه   دختر بحريني ما اسمش رانيا دختر مشهديمون اسمش بريا    اوا بانوي ارديبهشت دختر المان افرين به بسرمون طاها قهرمان  هانا دختر كوجولوي ناز و شيطان يكي خوشكله و نازه اسمش باران  يكيشون دختر فهيمه ,حديثه ديكري فكر كنم اسمش مهديسه  علي بسر سبيده هست عزيزان اميرعلي جان بسر ارغوان  مهدي جون ميره باز به حمام ني ني ريزه هفت ماهه ما اقا برهام  ني ني تبله ما ...
7 آبان 1390

تنها خوابيدن رانيا

تنها خوابيدن رانيا سه شب كه تنها مي خوابي ديكه 6 بار بيدار نمي شي ديكه همش منو بيدار نمي كني مثل فرشته ها مي خوابي شب اول خيلي سخت بود ماماني نتوانست بخوابد اما وقتي مي بينم تو اينقدر خوب  مي خوابي مامان هم خوشحاله بوسسسسسسسسسسسسسسسس ...
7 آبان 1390
1